نام مردیست که طبق روایات، اسدآباد همدان را بنا کرده است: و در کتاب عجایب العلوم چنین خواندم که اسدآباد مردی کرده است که او را باده شیر خواندندی. مردی شجاع و دلیر بود بروزگار یزدجردبن شهریار آخر ملوک عجم... (مجمل التواریخ و القصص ص 520)
نام مردیست که طبق روایات، اسدآباد همدان را بنا کرده است: و در کتاب عجایب العلوم چنین خواندم که اسدآباد مردی کرده است که او را باده شیر خواندندی. مردی شجاع و دلیر بود بروزگار یزدجردبن شهریار آخر ملوک عجم... (مجمل التواریخ و القصص ص 520)
بادۀ شیرازی. بمعنی شرابی که در شیراز اندازند. مخلص کاشی گوید: غربت افتاد چو دلخواه وطن میگردد باده را شیشۀ شیراز کند شیرازی. ملا مقیما گوید: پیاله نوش که خواهد شکست بر جنت خمار بادۀ شیرازت از شراب طهور. محسن تأثیر یزدی گوید: حسن و عشق و عاشق و معشوق هم شهری خوش است بادۀ شیراز باید شیشۀ شیراز را. (از آنندراج) ، در تداول عامه، مرادف عرق کش
بادۀ شیرازی. بمعنی شرابی که در شیراز اندازند. مخلص کاشی گوید: غربت افتاد چو دلخواه وطن میگردد باده را شیشۀ شیراز کند شیرازی. ملا مقیما گوید: پیاله نوش که خواهد شکست بر جنت خمار بادۀ شیرازت از شراب طهور. محسن تأثیر یزدی گوید: حسن و عشق و عاشق و معشوق هم شهری خوش است بادۀ شیراز باید شیشۀ شیراز را. (از آنندراج) ، در تداول عامه، مرادف عرق کش
عمل باده کش، آفریننده، نو بیرون آورنده. (از منتهی الارب). - بادی الرأی، اول فکر. بدان که بادی اسم فاعل است از بدایت که بمعنی آغاز و اول است چون این را مضاف کردند بسوی الرأی الف در درج کلام افتاد ضمه بر یا ثقیل بود انداختند التقای ساکنین شد میان یا و لام یا افتاد در تلفظ مگر این یا را در رسم الخط می نویسند و در حالت جری نیز همین حکم است مگر در صورت نصب یا را حذف نکنند و مفتوح خوانند. (غیاث) (آنندراج). بادی الرأی، ظاهره و من همزه جعله من بدأت و معناه اول الرأی. (اقرب الموارد). - بادی بدی، اسم للداهیه. (منتهی الارب). و مانراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرأی. (قرآن 27/11)
عمل باده کش، آفریننده، نو بیرون آورنده. (از منتهی الارب). - بادی الرأی، اول فکر. بدان که بادی اسم فاعل است از بدایت که بمعنی آغاز و اول است چون این را مضاف کردند بسوی الرأی الف در درج کلام افتاد ضمه بر یا ثقیل بود انداختند التقای ساکنین شد میان یا و لام یا افتاد در تلفظ مگر این یا را در رسم الخط می نویسند و در حالت جری نیز همین حکم است مگر در صورت نصب یا را حذف نکنند و مفتوح خوانند. (غیاث) (آنندراج). بادی الرأی، ظاهره و من همزه جعله من بدأت و معناه اول الرأی. (اقرب الموارد). - بادی بدی، اسم للداهیه. (منتهی الارب). و مانراک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرأی. (قرآن 27/11)
دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در سی هزارگزی جنوب اردبیل و 19 هزارگزی شوسۀ تبریز- اردبیل. این دهستان کوهستانی ولی معتدل است. 945 تن سکنه دارد که ترک زبانند. دهکدۀ مزبور از چشمه مشروب میشودو محصولش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و از صنایع دستی به قالی بافی آشنا هستند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 187)
دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در سی هزارگزی جنوب اردبیل و 19 هزارگزی شوسۀ تبریز- اردبیل. این دهستان کوهستانی ولی معتدل است. 945 تن سکنه دارد که ترک زبانند. دهکدۀ مزبور از چشمه مشروب میشودو محصولش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و از صنایع دستی به قالی بافی آشنا هستند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 187)
امردی که هنوز خط پشت لب برنیاورده باشد و بمناسبت لب شکر گفته (اند) . (آنندراج). بیریش. ساده رخ. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده عذار: ساده زنخدان بدم و ساده کار ساده نمک بودم و ساده شکر. سوزنی. بس دانۀ دلها که ز تن برد بتاراج آن مور که گرد لب ساده شکران شد. میرخسرو (از آنندراج)
امردی که هنوز خط پشت لب برنیاورده باشد و بمناسبت لب شکر گفته (اند) . (آنندراج). بیریش. ساده رخ. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده عذار: ساده زنخدان بدم و ساده کار ساده نمک بودم و ساده شکر. سوزنی. بس دانۀ دلها که ز تن برد بتاراج آن مور که گرد لب ساده شکران شد. میرخسرو (از آنندراج)
الکلدانی الاثوری. رئیس اساقفۀ کاتولیکان کلدانی. وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست: 1- الالفاظ الفارسیه المعرّبه، و آن در بیروت بمطبعهالکاثولیکیه بسال 1908 میلادی چاپ شده است. 2- تاریخ کلده و آثور در دو جزء. 3- مدرسه نصیبین الشهیره. نبذۀ تاریخیه است در باب اصل مدرسه مزبوره و قوانین آن و علمائی که در آنجا شهرت یافته اند و آن نیز در مطبعهالکاثولیکیۀ بیروت بسال 1905م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات)
الکلدانی الاثوری. رئیس اساقفۀ کاتولیکان کلدانی. وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست: 1- الالفاظ الفارسیه المُعَرَّبه، و آن در بیروت بمطبعهالکاثولیکیه بسال 1908 میلادی چاپ شده است. 2- تاریخ کلده و آثور در دو جزء. 3- مدرسه نصیبین الشهیره. نبذۀ تاریخیه است در باب اصل مدرسه مزبوره و قوانین آن و علمائی که در آنجا شهرت یافته اند و آن نیز در مطبعهالکاثولیکیۀ بیروت بسال 1905م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87) ، برآینده بسوی بادیه و مقیم در آن. (از منتهی الارب). آنکه در بادیه نشیند. (محمود بن عمر ربنجنی). بیابانی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 24). مردم صحرائی. (آنندراج). صحرانشین. بادیه نشین. اهل بدو. مقابل قاری، حاضر، عاکف. خلاف محتضر. ج، بادون، بدّی ̍، بدّاء. (از منتهی الارب) :و بلغت بادی زمین را که مقام گاه اصلی باشد بوم خوانند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 37)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87) ، برآینده بسوی بادیه و مقیم در آن. (از منتهی الارب). آنکه در بادیه نشیند. (محمود بن عمر ربنجنی). بیابانی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 24). مردم صحرائی. (آنندراج). صحرانشین. بادیه نشین. اهل بَدْو. مقابل قاری، حاضر، عاکف. خلاف محتضر. ج، بادون، بُدّی ̍، بُدّاء. (از منتهی الارب) :و بلغت بادی زمین را که مقام گاه اصلی باشد بوم خوانند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 37)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری نیر. دارای 1046 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 35هزارگزی شمال باختری نیر. دارای 1046 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)